معرفی وبلاگ
با سلام خدمت دوستان گرامی مطالب این وبلاگ بر اساس آیات و روایات و احادیث مستند شکل گرفته است. ضمنا دلیل انتخاب قالبی با حرم زیبای امام حسین علیه السلام و سلام به ایشان این هست که در ایام ماه رمضان سال ۹۰ زلزله ای درونی رخ داد... ملتمس دعای دوستان هستم.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 42848
تعداد نوشته ها : 38
تعداد نظرات : 14
Rss
طراح قالب

نوزده پرسش كه امام صادق در مجلس منصور از پزشك هندى پرسيد

منصور خليفه عباسى گفته: روزى جعفر بن محمد صادق (ع) به مجلس منصور آمد. مردى هندى كه كتابهاى مطب مى‏ خواند نزد منصور بود. جعفر بن محمد نيز گوش مى‏ داد. چون هندى از خواندن فراغت يافت به امام گفت: خواهى كه از دانش خود ترا بياموزم؟. امام گفت: نه زيرا آنچه من مى‏ دانم از دانش تو بهتر است، طبيب پرسيد تو از طب چه مى‏ دانى؟. گفت: من حرارت را با سردى و سردى را با گرمى و رطوبت را با خشكى و خشكى را با رطوبت درمان مى‏ كنم و كار تندرستى را به خدا وامى‏ گذارم و براى تندرستى دستور پيامبر را به كار مى‏ برم كه گفته: شكم خانه درد است و پرهيز درمان هر درديست و تن را به آنچه خوى گرفته بايد عادت داد.
طبيب گفت: طب جز اين چيزى نيست. امام گفت: مى‏ پندارى كه من اين دستورها را از كتابهاى بهداشتى ياد گرفته ‏ام؟. گفت: آرى. امام گفت: من اينها را از خدا فرا گرفته‏ ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم يا تو؟. طبيب گفت: بلكه من. امام گفت: هر گاه چنين است من از تو پرسشهايى مى‏ كنم تو پاسخ ده. گفت: بپرس. امام گفت:

چرا در جمجمه سر چند قطعه است؟ گفت: ندانم.

پرسيد چرا موى سر بالاى آن‏ست؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا پيشانى موى ندارد؟. گفت: ندانم،

پرسيد چرا در پيشانى خطوط و چين است؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا ابر وى بالاى ديده است؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا دو چشم مانند بادام است؟. گفت: ندانم.
 پرسيد: چرا بينى ميان آنهاست؟. گفت: ندانم.

پرسيد، چرا سوراخ بينى در زير آن است؟. گفت:ندانم

پرسيد: چرا لب و سبيل بالاى دهان است؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا مردان ريش دارند؟. گفت: ندانم پرسيد:
چرا دندان پيشين تيزتر است و دندان آسيا پهن است و دندان بادام شكن بلند است؟ گفت: ندانم پرسيد:
چرا كف دستها موى ندارد؟. گفت: ندانم

پرسيد چرا ناخن و موى جان ندارد؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا دل مانند دانه صنوبر است؟ گفت: ندانم،

پرسيد: چرا شش دو پاره است و در جاى خود حركت كند؟.
گفت: ندانم.

پرسيد: چرا دل خميده است؟. گفت: ندانم.

پرسيد: چرا كليه چون دانه لوبياست؟.
گفت: ندانم.

پرسيد: چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا نمى‏ گردد؟. گفت: ندانم.

پرسيد: چرا گامهاى پا ميان تهي‏ست؟. گفت: ندانم.
امام به او گفت: من علت اينها را مى‏ دانم. طبيب گفت: بيان كن. امام گفت:

جمجمه چون ميان پا تهى‏ست از چند پارچه آفريده شده هر گاه پاره پاره نبود ويران مى ‏شد. چون از چند پاره فراهم شده از اين رو ديرتر مى‏ شكند.

و موى بر فراز آن است چون از ريشه آن روغن به مغز مى‏ رسد و از سر موها كه سوراخ است بخارات بيرون مى‏ رود و سرما و گرماى به مغز وارد مى‏ شود رفع شود.

پيشانى موى ندارد براى آنكه روشنى به چشم برساند خطهاى آن براى آن‏ست كه عرق و رطوبتى كه از سر فرو ريزد نگاه دارد و ديده را از آن نگاه داشته به اندازه‏ يى كه انسان بتواند آن را پاك كند مانند رودخانه‏ ها كه روى زمين آبها را نگاهدارى مى‏ كند.

دو ابرو را بالاى دو ديده نهاد تا روشنى را به اندازه بدانها برسانند. اى طبيب نمى‏ بينى‏ آنكه نور زيادى بر وى افتد دست خود را بالاى ديدگان خود سپر مى‏ كند تا با اندازه روشنى به ديده‏اش برسد و از زيادى آن پيش‏گيرى كند.
بينى را ميان دو چشم نهاد تا روشنايى را برابر ميان آنها پراكنده كند،

چشم را چون بادام ساخت تا ميل دواء در آن برود و بيرون آيد. هر گاه ديده چهار گوش يا گرد بود ميل در آن درست وارد نمى‏ شد و دوا را به همه آن نمى‏ رسانيد و درد آن درمان نمى‏ شد.

سوراخ بينى را در زير آن آفريد تا فضولات مغز از آن فروريزد و بوى از آن بالا رود و هر گاه در بالا بود نه فضولات از آن فرود مى ‏آمد و نه بوى را درمى‏ يافت،

سبيل و لب را بالاى دهان آفريد تا فضول آن از مغز فرود آيد نگاه دارد و خوراك و آشاميدنى با آن آلوده نگردد و آدمى بتواند آنها را از خويشتن دور گرداند.
براى مردان ريش آفريد تا از كشف عورت در امان باشند و مرد و زن از يك ديگر جدا شوند. دندانهاى پيشين را تيز آفريد تا خاييدن و گزيدن آسان گردد و دندانهاى كرسى را پهن آفريد براى خرد كردن و خاييدن و دندان نيش را بلند آفريد تا دندانهاى كرسى را استوار كند چون ستونى كه در بنا به كار مى‏رود.
دو كف را بى‏ مو آفريد تا سودن بدانها واقع گردد هر گاه موى داشت آدمى آنچه را دست مى‏ كشيد در نمى ‏يافت

و موى و ناخن را بى‏ جان آفريد چون بلندى آنها بد نما و بريدن آنها نيكوست هر گاه جان داشتند بريدن آنها درد مى‏ كرد.

دل را مانند تخم صنوبر ساخت چون وارونه است. سر آن باريك ساخت تا در رئه‏ ها در آيد و از باد زدن آن رئه خنك شود تا مغز از گرمى خود نسوزد.
رئه را دو پاره ساخت تا دل در درون آن درآيد و از جنبش آنها خنك گردد،

كبد را خميده آفريد تا شكم را سنگين كند و همه آن به دور شكم بيفتد و آن را فشار دهد تا بخارهاى آن بيرون رود.

كليه را مانند دانه لوبيا ساخت زيرا منى قطره قطره در آن مى ريزد و از آن بيرون مى رود هر گاه چهار گوش يا گرد ساخته مى‏ شد قطره اولين مى‏ ماند تا قطره دومين در آن مى‏ ريخت و آدمى از انزال منى لذت نمى‏ برد. چون منى از محل خود كه در فقرات پشت است به كليه فرو ريخته شود و كليه چون كرم بسته و باز مى‏ شود و به اندك اندك چون گلوله‏ يى از كمان پرت كنند آن را به مثانه مى‏ رساند.

تا شدن زانو را به جهت پشت سر قرار داد تا انسان به جهت پيش روى خود راه مى ‏رود و به اين علت حركات وى ميانه است و اگر چنين نبود در راه رفتن مى‏ افتاد

و پا را از سمت زير و دو سوى ميان باريك ساخت براى آنكه هر گاه همه پا بر زمين مى ‏ماند مانند آسيا سنگ گران مى‏ شد سنگ آسيا چون بر سر گردى خود باشد كودكى آن را مى‏ گرداند و هر گاه بر روى بر زمين افتد مرد بزرگ به سختى مى‏ تواند آن را مرتب كند.


آن طبيب هندى گفت: اينها را كجا آموخته‏ يى؟ گفت: از پدرانم و ايشان از پيامبر و او از فرخ سروش و او از پروردگار كه مصالح همه اجسام را داند. طبيب مسلمان شد و گفت: تو داناتر مردم روزگار خودى.
  

الخصال شيخ صدوق / ترجمه مدرس گيلانى، ج‏2، ص: 123

                     

پنج شنبه چهارم 3 1391 23:31

وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴿۱۹﴾

و همچون كساني كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به خود فراموشي گرفتار كرد نباشيد، و آنها فاسق و گنهكارند.(۱۹)


سوره ۵۹: الحشر - جزء ۲۸

دسته ها : قران
چهارشنبه بیست و هفتم 2 1391 21:29

شيخ صدوق‏
ولادت‏
 محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى، مشهور به«شيخ صدوق»، در سال 305 هجرى قمرى، در خاندان علم و تقوى، در شهرقم ديده به جهان گشود.(سالهاى 306 و 307 نيز براى ولادت شيخ ذكر شده است)

ولادت صدوق از زبان شيخ طوسى: شيخ طوسى جريان ولادت وى را چنين نقل نموده: على بن بابويه با دختر عموى خود ازدواج كرده بود؛ ولى از او فرزندى به دنيا نيامد. او در نامه‏‌اى از حضور شيخ‏‌ ابو القاسم، حسين بن روح تقاضا كرد تا از محضر حضرت‏ بقية الله عجل الله تعالى فرجه بخواهد براى او دعا كند تا خداوند اولاد صالح و فقيه به او عطا نمايد.
 پس از گذشت مدتى از ناحيه آن حضرت اين گونه جواب رسيد:« تو از اين همسرت صاحب فرزند نخواهى شد؛ ولى به زودى كنيزى ديلميه نصيب تو مى‏شود كه از او داراى دو پسر فقيه خواهى گشت.»

شيخ صدوق نيز، جريان ولادت خود را كه با تقاضاى كتبى پدرش از محضرامام زمان عجل الله تعالى فرجه و دعاى آن حضرت بوده، در كتاب‏ كمال الدين به صورت حديث آورده و مى‏افزايد:
 هرگاه ابو جعفر محمد بن على الاسود مرا مى‏ديد كه براى فرا گرفتن علم و دانش به محضر استاد مى‏روم به من مى‏فرمود:« اين ميل و اشتياق به علم و دانش كه در تو وجود دارد مايه شگفتى نيست؛ زيرا تو به دعاى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف متولد شده‌‏اى.
خاندان‏
 پدر بزرگوارش، على بن حسين بن بابويه قمى، از برجسته‏‌ترين علما و فقهاى بزرگ زمان خود بود. در آن روزگار، با آنكه عالمان و محدثان بسيارى در قم مى‏زيستند، پرچم هدايت و مرجعيت فتوا بر دوش اين عالم عابد و محدث زاهد و صاحب كرامات، يعنى على بن بابويه( پدر شيخ صدوق) بوده است.
 او دكه‏‌اى كوچك در بازار قم داشت كه از راه كسب و تجارت و در نهايت زهد و عفاف، امرار معاش مى‏كرد و ساعاتى از روز را نيز در منزل خود به تدريس و تبليغ احكام و نقل روايات مى‏پرداخت.
شخصيت علمى‏
 شيخ صدوق از بزرگترين شخصيت‏هاى جهان اسلام و از برجسته‏‌ترين چهره‏‌هاى درخشان علم و فضيلت است.
 او كه نزديك به عصرائمه عليهم السلام مى‏زيست، با جمع‏‌آورى روايات‏‌اهل بيت عليهم السلام و تاليف كتاب‏هاى نفيس و با ارزش، خدمات ارزنده و كم‏نظيرى به اسلام و تشيع كرد.
 شيخ صدوق بيش از بيست سال از دوران پر بركت حيات پدر را درك كرد و در اين مدت از محضر پدر و ساير علماى قم كسب علم و حكمت كرد.
 او در سن 22 يا 23 سالگى بود كه پدر بزرگوارش دار فانى را وداع كرد. از آن پس وظيفه سنگين نشر احاديث‏آل محمد صلى الله عليهم اجمعين و هدايت امت به عهده وى قرار گرفت و دوران جديدى از زندگى او آغاز گرديد.
سخن بزرگان‏
شيخ طوسى در معرفى شيخ صدوق مى‏گويد:« او دانشمندى جليل القدر و حافظ احاديث بود. از احوال رجال، كاملا آگاه و در سلسله احاديث، نقادى عالى مقام به شمار مى‏آمد. بين بزرگان قم، از نظر حفظ احاديث و كثرت معلومات مانند نداشت و در حدود سيصد اثر تاليفى از خود به يادگار گذاشته است.»رجالى كبير، نجاشى، چنين مى‏نويسد:« ابو جعفر( شيخ صدوق) ساكن رى، فقيه و چهره برجسته شيعه در خراسان است، او به بغداد نيز وارد شد و با اين كه در سن جوانى بود همه بزرگان شيعه از او استماع حديث مى‏كردند.»علامه بحرانى مى‏گويد:« جمعى از اصحاب ما، از جمله علامه در« مختلف»، شهيد در« شرح ارشاد» و سيد محقق داماد، روايات مرسله صدوق را صحيح مى‏دانند و به آنها عمل مى كنند؛ زيرا همان گونه كه روايات مرسله ابن ابى عمير پذيرفته شده، روايات مرسله صدوق هم مورد قبول واقع شده است.»
اساتيد
 1- پدر بزرگوارش على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى 2- محمد بن حسن بن احمد بن وليد 3- حمزة بن محمد بن احمد بن جعفر بن محمد بن زيد بن‏على عليه السلام 4- ابو الحسن، محمد بن قاسم 5- ابو محمد، قاسم بن محمد استرآبادى 6- ابو محمد، عبدوس بن على بن عباس گرگانى 7- محمد بن على استرآبادى‏
شاگردان‏
 1- برادرش حسين بن على بن موسى بن بابويه قمى 2- شيخ مفيد 3- شيخ ثقة الدين حسن بن حسين بن على بن موسى بن بابويه، برادرزاده صدوق 4- على بن احمد بن عباس، پدر شيخ نجاشى 5- ابو القاسم، على بن محمد بن على خزاز 6- ابن غضائرى، ابو عبدالله، حسين بن عبيد الله بن ابراهيم 7- شيخ جليل، ابو الحسن، جعفر بن حسين حسكه قمى، استاد شيخ طوسى 8- شيخ ابو جعفر، محمد بن احمد بن عباس بن فاخر دوريستى، معاصر شيخ طوسى 9- ابو زكريا، محمد بن سليمان حمرانى 10- شيخ ابو البركات، على بن حسن خوزى‏
تاليفات‏
 تاليفات فراوان و گوناگون وى در علوم و فنون مختلف اسلامى، هر كدام گوهرى تابناك و گنجينه‏اى پايان ناپذير است كه هم اكنون نيز با گذشت بيش از يك هزار سال از تاريخ تاليف آنها، به جاى فرسودگى و بى‏رونقى، روز به روز بر ارزش و اعتبار آن افزوده شده و جايگاهى بس رفيع و والا يافته‏اند و در صدر قفسه كتابخانه‏ها و در سينه فقها و دانشمندان جاى دارند.
 از جمله تأليفات ايشان است:
 1-من لا يحضره الفقيه

2-مدينة العلم

3-كمال الدين و تمام النعمة

4-التوحيد

5-الخصال

6-معاني الأخبار

7-عيون أخبار الرضا عليه السلام

8-الأمالي

9-المقنع في الفقه

10-الهداية بالخير
وفات‏
 اين عالم بزرگ و آخرين بازمانده خاندان صدوق، پس از عمرى طولانى و پر بركت در سال 381 هجرى ديده از جهان فانى فرو بست و به سراى باقى شتافت.

دسته ها : محدثان
يکشنبه هفدهم 2 1391 17:17

 امام صادق عليه السّلام بر امّ اسحاق (مادر وليد بن صبيح) نظر افكند در حالى كه يكى از دو فرزند خود: محمّد يا اسحاق را زير پستان داشت و فرمود:
او را از يك پستان تنها شير مده بلكه از هر دو پستان او را سير كن يكى بمنزله طعام و ديگرى بمنزله نوشابه باشد.

من لا يحضره الفقيه / ترجمه غفارى، على اكبر ومحمد جواد و بلاغى، صدر، ج‏5، ص: 148

پنج شنبه جهاردهم 2 1391 10:32

رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم فرمودند:

هر زنى در خانه شوهر براى اصلاح چيزى را جابجا كند خداى عز و جل به او نظر كند و هر كه خدا به او نظر كند عذابش نكند

ام سلمه عرض كرد مردها همه خوبيها را بردند زن‏هاى بيچاره چه خوبى دارند؟

فرمود آرى

چون زنى آبستن شود

مقام روزه‏ دار و شب زنده‏ دار و مجاهد با خود و مالش را در راه خدا دارد

و چون بزايد

اجرى دارد كه كس عظمت آن را نداند

و چون طفل را شير دهد

بهر مكى ثواب آزاد كردن يك بنده از اولاد اسماعيل دارد                   
و چون از شير دادن فارغ شود

فرشته‏اى پر بر پهلويش زند و گويد كار خود را از سر گير كه آمرزيده شدى.

الأمالي (للصدوق) / ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 412

پنج شنبه جهاردهم 2 1391 10:20

حضرت فاطمه سلام الله عليها ميفرمايند :

روي خود را از حقيقت برگردانده ايد ؛ به كجا رو كرده ايد؟

اين در حالي است كه كتاب خدا در ميان شماست.

قران كتابي است كه كلامش آشكار ؛ و دستورش روشن است .

نشانه هاي حقيقت در آن مي درخشد.

باطن قران سپيد و روشن ؛ و فرمان هاي آن واضح و آشكار است.

اما شما به قران پشت كرده ايد!!!!!

آيا مي خواهيد به قران بي اعتنايي كنيد؟!

آيا مي خواهيد با چيزي غير از قران ؛ حقيقت را اثبات كنيد ؟!!!!

چه بد است كه قران را با چيز ديگري عوض كرده ايد!!!!

 

بخش از خطبه گرانقدر حضرت فاطمه سلام الله عليها

سه شنبه دوازدهم 2 1391 22:31

حضرت فاطمه سلام الله عليها مي فرمايند :

خداوند براي سامان يافتن جامعه اطاعت و پيروي از ما اهل بيت را بر همه واجب كرده است و براي در امان ماندن از تفرقه ما را پيشوا و امام قرار داده است .

بخشي از خطبه گرانقدر حضرت فاطمه سلام الله عليها

 

 

دوشنبه یازدهم 2 1391 22:45

پيامبر اكرم صل الله عليه و آله فرمودند :

هركس با غير همسر خويش شوخي و مزاح كند 

به اندازه هر كلمه اي كه در دنيا سخن گفته باشد ، 

خداوند هزار سال او را در زندان دوزخ نگاه خواهد داشت.


ثواب الاعمال ص 283 / وسائل الشيعه ج 20 ص 198

يکشنبه دهم 2 1391 7:38

شوخي با نامحرم ممنوع!
ابوبصير مي گويد: در كوفه براي زني قرآن مي خواندم، يك بار در موردي با او شوخي كردم. بعد از مدّتي خدمت امام باقر (ع) رسيدم، امام مرا مورد مؤاخذه و سرزنش قرار داد و فرمود:

«كسي كه در خلوت مرتكب گناه شود خداوند به او نظر لطف نمي كند، چه سخني به آن زن گفتي؟!»
وي گويد: از شرم و خجلت سر در گريبان افكندم و توبه كردم.
امام باقر (ع) فرمود:«شوخي با زن نامحرم را تكرار نكن.»


بحار الانوار،ج:46،ص:247

يکشنبه دهم 2 1391 7:36

پيامبراكرم (ص) فرمودند:

كسي كه به سخن سخنراني گوش فرا دهد (از روي تسليم و رضا) او را (به نوعي) پرستش كرده است. اگر اين سخنران از سوي خداوند سخن بگويد. شنونده خدا را پرستيده است و اگر از سوي ابليس (شيطان) سخن مي گويد : ابليس را عبادت و بندگي كرده است.

جمعه هشتم 2 1391 12:28

پيامبر اكرم صل الله عليه واله فرمودند:

اگر بنا بود دستور سجده براى احدى بدهم دستور ميدادم زن براى شوهر خود سجده كند.

 جلد هفتم بحار الأنوار

سه شنبه بیست و نهم 1 1391 20:49
X