معرفی وبلاگ
با سلام خدمت دوستان گرامی مطالب این وبلاگ بر اساس آیات و روایات و احادیث مستند شکل گرفته است. ضمنا دلیل انتخاب قالبی با حرم زیبای امام حسین علیه السلام و سلام به ایشان این هست که در ایام ماه رمضان سال ۹۰ زلزله ای درونی رخ داد... ملتمس دعای دوستان هستم.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 41328
تعداد نوشته ها : 38
تعداد نظرات : 14
Rss
طراح قالب

 امام صادق (ع) فرمود: به راستى كه خداوند متعال عقل را آفريد و آن نخستين آفريده ‏اى است كه آن را از روحانيين از سمت راست عرش از نور خودش آفريد.
آنگاه به او فرمود:

روى به من آور، او نيز روى آورد.

سپس به او فرمود:

روى از من بگردان، او نيز روى بگردانيد.

خداوند متعال فرمود: تو را آفريده بزرگى آفريدم و تو را بر همه آفريدگانم گرامى داشتم.

                        الخصال شيخ صدوق / ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 409

پنج شنبه یازدهم 3 1391 23:29

نوزده پرسش كه امام صادق در مجلس منصور از پزشك هندى پرسيد

منصور خليفه عباسى گفته: روزى جعفر بن محمد صادق (ع) به مجلس منصور آمد. مردى هندى كه كتابهاى مطب مى‏ خواند نزد منصور بود. جعفر بن محمد نيز گوش مى‏ داد. چون هندى از خواندن فراغت يافت به امام گفت: خواهى كه از دانش خود ترا بياموزم؟. امام گفت: نه زيرا آنچه من مى‏ دانم از دانش تو بهتر است، طبيب پرسيد تو از طب چه مى‏ دانى؟. گفت: من حرارت را با سردى و سردى را با گرمى و رطوبت را با خشكى و خشكى را با رطوبت درمان مى‏ كنم و كار تندرستى را به خدا وامى‏ گذارم و براى تندرستى دستور پيامبر را به كار مى‏ برم كه گفته: شكم خانه درد است و پرهيز درمان هر درديست و تن را به آنچه خوى گرفته بايد عادت داد.
طبيب گفت: طب جز اين چيزى نيست. امام گفت: مى‏ پندارى كه من اين دستورها را از كتابهاى بهداشتى ياد گرفته ‏ام؟. گفت: آرى. امام گفت: من اينها را از خدا فرا گرفته‏ ام. تو بگو من از جهت بهداشت داناترم يا تو؟. طبيب گفت: بلكه من. امام گفت: هر گاه چنين است من از تو پرسشهايى مى‏ كنم تو پاسخ ده. گفت: بپرس. امام گفت:

چرا در جمجمه سر چند قطعه است؟ گفت: ندانم.

پرسيد چرا موى سر بالاى آن‏ست؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا پيشانى موى ندارد؟. گفت: ندانم،

پرسيد چرا در پيشانى خطوط و چين است؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا ابر وى بالاى ديده است؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا دو چشم مانند بادام است؟. گفت: ندانم.
 پرسيد: چرا بينى ميان آنهاست؟. گفت: ندانم.

پرسيد، چرا سوراخ بينى در زير آن است؟. گفت:ندانم

پرسيد: چرا لب و سبيل بالاى دهان است؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا مردان ريش دارند؟. گفت: ندانم پرسيد:
چرا دندان پيشين تيزتر است و دندان آسيا پهن است و دندان بادام شكن بلند است؟ گفت: ندانم پرسيد:
چرا كف دستها موى ندارد؟. گفت: ندانم

پرسيد چرا ناخن و موى جان ندارد؟. گفت: ندانم.

پرسيد چرا دل مانند دانه صنوبر است؟ گفت: ندانم،

پرسيد: چرا شش دو پاره است و در جاى خود حركت كند؟.
گفت: ندانم.

پرسيد: چرا دل خميده است؟. گفت: ندانم.

پرسيد: چرا كليه چون دانه لوبياست؟.
گفت: ندانم.

پرسيد: چرا دو زانو به طرف پشت خم و تا نمى‏ گردد؟. گفت: ندانم.

پرسيد: چرا گامهاى پا ميان تهي‏ست؟. گفت: ندانم.
امام به او گفت: من علت اينها را مى‏ دانم. طبيب گفت: بيان كن. امام گفت:

جمجمه چون ميان پا تهى‏ست از چند پارچه آفريده شده هر گاه پاره پاره نبود ويران مى ‏شد. چون از چند پاره فراهم شده از اين رو ديرتر مى‏ شكند.

و موى بر فراز آن است چون از ريشه آن روغن به مغز مى‏ رسد و از سر موها كه سوراخ است بخارات بيرون مى‏ رود و سرما و گرماى به مغز وارد مى‏ شود رفع شود.

پيشانى موى ندارد براى آنكه روشنى به چشم برساند خطهاى آن براى آن‏ست كه عرق و رطوبتى كه از سر فرو ريزد نگاه دارد و ديده را از آن نگاه داشته به اندازه‏ يى كه انسان بتواند آن را پاك كند مانند رودخانه‏ ها كه روى زمين آبها را نگاهدارى مى‏ كند.

دو ابرو را بالاى دو ديده نهاد تا روشنى را به اندازه بدانها برسانند. اى طبيب نمى‏ بينى‏ آنكه نور زيادى بر وى افتد دست خود را بالاى ديدگان خود سپر مى‏ كند تا با اندازه روشنى به ديده‏اش برسد و از زيادى آن پيش‏گيرى كند.
بينى را ميان دو چشم نهاد تا روشنايى را برابر ميان آنها پراكنده كند،

چشم را چون بادام ساخت تا ميل دواء در آن برود و بيرون آيد. هر گاه ديده چهار گوش يا گرد بود ميل در آن درست وارد نمى‏ شد و دوا را به همه آن نمى‏ رسانيد و درد آن درمان نمى‏ شد.

سوراخ بينى را در زير آن آفريد تا فضولات مغز از آن فروريزد و بوى از آن بالا رود و هر گاه در بالا بود نه فضولات از آن فرود مى ‏آمد و نه بوى را درمى‏ يافت،

سبيل و لب را بالاى دهان آفريد تا فضول آن از مغز فرود آيد نگاه دارد و خوراك و آشاميدنى با آن آلوده نگردد و آدمى بتواند آنها را از خويشتن دور گرداند.
براى مردان ريش آفريد تا از كشف عورت در امان باشند و مرد و زن از يك ديگر جدا شوند. دندانهاى پيشين را تيز آفريد تا خاييدن و گزيدن آسان گردد و دندانهاى كرسى را پهن آفريد براى خرد كردن و خاييدن و دندان نيش را بلند آفريد تا دندانهاى كرسى را استوار كند چون ستونى كه در بنا به كار مى‏رود.
دو كف را بى‏ مو آفريد تا سودن بدانها واقع گردد هر گاه موى داشت آدمى آنچه را دست مى‏ كشيد در نمى ‏يافت

و موى و ناخن را بى‏ جان آفريد چون بلندى آنها بد نما و بريدن آنها نيكوست هر گاه جان داشتند بريدن آنها درد مى‏ كرد.

دل را مانند تخم صنوبر ساخت چون وارونه است. سر آن باريك ساخت تا در رئه‏ ها در آيد و از باد زدن آن رئه خنك شود تا مغز از گرمى خود نسوزد.
رئه را دو پاره ساخت تا دل در درون آن درآيد و از جنبش آنها خنك گردد،

كبد را خميده آفريد تا شكم را سنگين كند و همه آن به دور شكم بيفتد و آن را فشار دهد تا بخارهاى آن بيرون رود.

كليه را مانند دانه لوبيا ساخت زيرا منى قطره قطره در آن مى ريزد و از آن بيرون مى رود هر گاه چهار گوش يا گرد ساخته مى‏ شد قطره اولين مى‏ ماند تا قطره دومين در آن مى‏ ريخت و آدمى از انزال منى لذت نمى‏ برد. چون منى از محل خود كه در فقرات پشت است به كليه فرو ريخته شود و كليه چون كرم بسته و باز مى‏ شود و به اندك اندك چون گلوله‏ يى از كمان پرت كنند آن را به مثانه مى‏ رساند.

تا شدن زانو را به جهت پشت سر قرار داد تا انسان به جهت پيش روى خود راه مى ‏رود و به اين علت حركات وى ميانه است و اگر چنين نبود در راه رفتن مى‏ افتاد

و پا را از سمت زير و دو سوى ميان باريك ساخت براى آنكه هر گاه همه پا بر زمين مى ‏ماند مانند آسيا سنگ گران مى‏ شد سنگ آسيا چون بر سر گردى خود باشد كودكى آن را مى‏ گرداند و هر گاه بر روى بر زمين افتد مرد بزرگ به سختى مى‏ تواند آن را مرتب كند.


آن طبيب هندى گفت: اينها را كجا آموخته‏ يى؟ گفت: از پدرانم و ايشان از پيامبر و او از فرخ سروش و او از پروردگار كه مصالح همه اجسام را داند. طبيب مسلمان شد و گفت: تو داناتر مردم روزگار خودى.
  

الخصال شيخ صدوق / ترجمه مدرس گيلانى، ج‏2، ص: 123

                     

پنج شنبه چهارم 3 1391 23:31
X