آدمی زاده به که در همه کار تکیه بر لطف کردگار کند
تا ببیند که لطف و فضل خدای با چنین بنده ای چکار کند
دولت ار داد ، بی حساب دهد بخشش ار کرد بیشمار کند
آنکه در ظلمت رحم بر آب نقش مه پاره ای نگار کند
و آنکه صبح سپید روشن را چون شب تار و زلف یار کند
به خدا هر که با خدا باشد می تواند هزار کار کند
پنجه در پنجه سپهر زند حلقه بر گوش روزگار کند
باز اگر روزگار سرکش بود به دو گوشش دو گوشوار کند
مرد با تکیه بر خدای بزرگ چرخ گردنده را مهار کند
بی سلاح و رسن به روز مصاف شیر درنده را شکار کند
دین به دنیا مده که می بازد به خدا هر که این قمار کند
مرد خود رای خودسر خودبین که به خود خواهی افتخار کند
در کمند حوادثی افتد که نداند کجا فرار کند
تکیه کن بر خدا که عزت او آدمی را بزرگوار کند
راه شیطان مرو که ذلت آن آدمی را ذلیل و خوار کند
ای ریاضی خدا کند همه کس اصل توحید را شعار کند